جهانبینی صحیح = زندگی سالم
این همه فشار و زد و خورد و غوغاهائی که در دنیا در ازمنة مختلفه برای خدا شناسی به وجود آمده برای چیست؟ خداشناسی بشر را به چه کار می آید؟ اگر انسان خدا را نشناسد چه عیبی پیدا می شود؟ اگر در این باره نفهمد چه ضرری دارد؟ اثر عمل خداشناسی چیست؟
راستی فایده کدام است؟
ممکن است بگوئید که فایدة آن ترقی روحی و نزدیک کردن راه حقیقت و کم کردن زحمت و فشار برای وصول به حقیقت و آماده شدن برای مقامات پس از تحول (مرگ) است. بلی این درست ولی برای این زندگی نیست. فایدة خداشناسی برای این دنیا کدام است؟ کسی که خداشناس نیست قائل به آن دنیا نیست.
فایدة واقعی آن در یک کلام است: امید، کسی که در خدا مشکوک است امید به جای دیگر ندارد. امید به بعد ندارد که دنبال وظیفة صحیح خلقت خود برود. امید رفتن به کجا دارد؟ او که مافوقی قائل نیست و امیدوار به رفتن به دنیای دیگر نیست تا به مقامی برسد. او تنها در فکر مادیات است. اما کسی که خداشناس است هم مادیات را دارد و هم صاحب امید به مراحل تحول بعد از حیات است. ایده آل و آرمان بشر امید است. اگر امید نباشد و چشم به راه ترقی بعدی نباشد کاری نمی کند وقتی شخص به خدا شناسائی پیدا کرد امید هم دارد. همه چیز بر روی امید بنا شده است. پایة هر کار برروی امید است و تا شخص امیدوار نباشد کاری انجام نمی دهد.
بالاتر از همه دلایل گفته شده- از حیث قدمت- برای اثبات وجود خدا، دلالت تاریخ است. کسی که تاریخ را مطالعه کند میبیند که جماعات بشری در تمام اقلیمهای گرم و سرد، از مرد و زن و سیاه و سفید در مناطق مختلف و از طبقات مختلف در زمانهای قدیم و جدید به شکلی از اشکال به خدا ایمان داشتهاند.
"برگسون" یک فیلسوف فرانسوی میگوید:« در گذشته انسانهای بدون علوم، فنون و فلسفه، وجود داشتهاند ولی هیچ وقت جماعاتی از انسانها که فاقد دیانت باشند دیده نشده است که تمامی این جماعات بشری در طول تاریخ به وجود خدای سبحان که قابل پرستش و تعظیم است معتقد بودهاند. انحراف بعضی انسانها در رابطه با تصور الوهیت نه تنها با حقیقت وجود خدا منافات ندارد بلکه مُهر تاییدی است بر آن.
به همین خاطر مهمترین کار انبیاء در طول تاریخ، راست نمودن این انحراف و تصحیح ایمان و خارج کردن انسانها از شوائب بتپرستی و خرافات بوده است.
حقیقتاً باید گفت؛ تجارب، همانند واقعیات، تماماً بر اصالت ایمان به وجود خدا گواهی میدهند. "استاد عقّاد" دانشمند مشهور میگوید: تجارب تاریخ در تمام حرکات تاریخی، اصالت دین را برای ما مقرر کرده است و هیچ کس نمیتواند این گمان را بکند که عقیده دینی چیزی است که انسانها میتوانند آن را الغاء کنند و یا فرد میتواند از آن بینیاز باشد، تاریخ این را ثابت میکند که هیچ عاملی از عوامل حرکات انسانی، اثری قویتر و بزرگتر از عامل دین نداشته است و مرجع دینی به رابطه میان انسان و تمامی کاینات بر میگردد.
خلاصه اینکه تمام دلایل گفته شده و هزاران دلیل دیگر، وجود ذاتی صانع، مقتدر و حی و قیوم را به اثبات میرساند. اگر چه او چنان ذاتی است که برای اثبات خود نیاز به هیچ دلیلی ندارد زیرا او منبع و خالق تمام دلایل و شواهد است.
این مطلب از سایت رسمی پایگاه اطلاع رسانی حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان گرفته شده است.
یکی دیگر از دلایل وجود خدای سبحان، آمدن پیامبران خدا از عهد آدم تا حضرت محمد صلیاللهعلیهوسلم میباشد. در اینجا از نشانههای روشن این قضیه این است که این فرستادگان علیرغم ضعف در قدرت تعداد کم پیروان و نیز نیرومندی دشمنانشان، اما باز هم بر دشمن پیروز شده، نام آنها در میان مردم جاویدان ماند و مخالفینشان به هلاکت رسیدند.
پیروان آنان در زمین جای گرفته و تبدیل به پیشوا و رهبر شدند. به مرور زمان از نشانههای پیامبران، نشانهای جاویدان و همیشگی باقی ماند که آن نشانه جاوید، کتاب خدا "قرآن کریم" است، کتابی که باطل به هیچ وجه در آن راه ندارد. این کتاب دلیلی است بر وجود خدای سبحان. هر زمان که علم پیشرفت کرده و معارف بشری وسعت پیدا کرده است به همان اندازه دانشمندان از این قرآن، اسرار و گنجهایی را کشف نمودهاند.
به راستی که رسالات آسمانی نشانهای است از نشانههای وجود خدای سبحان و وحدانیت او.
و این از رحمت خداست که به آنچه در فطرت و عقول و درآفاق و انفس به ودیعت گذاشته اکتفا ننموده بلکه پیامبران خود را با دلایل روشن به سوی بشریت فرستاد تا مردم را به سوی راه راست و سالم هدایت کنند.
تقدیر یعنی خلق کردن هرچیزی به اندازه و مقداری مشخص، به طوری که با زمان و مکان مطابقت داشته باشد. مثلاً آب را خداوند طوری آفریده است که نه از نیاز کمتر است که قحطی بهبار آورد و نه بیشتر از نیاز که باعث غرق شدن و زیر آب رفتن موجودات دیگر بشود. قرآن کریم در این رابطه میفرماید: «وأنزلنا من السماء ماءً بقدر». و فرو فرستادیم از آسمان آب را به اندازه.
خورشید را آنچنان زیبا خلق کرده است تا در طول حیات، وظیفه روشنی و حرارت خود را اداء کند. این خورشید طوری آفریده شده که در یک مدار محدود، به سوی مرکز خود در حرکت است به طوری که با ستار? دیگری برخورد نمیکند. نه آن اندازه به زمین نزدیک است که زندگان را بسوزاند و نه آن قدر دور است که حرارت و روشنایی آن به زمین نرسد.
خلاصه اینکه هر انسانی در هر عصری که قدرت تامل و ادراک فطری را داشته باشد میفهمد که همه چیز در این جهان با حساب و اندازه خلق شده است که امروزه دانش جدید با ابزار پیشرفته خود به میدان آمده و هر روز چیزی تازه را در نظام گسترده کائنات کشف میکند.
یکی دیگر از دلایل اثبات وجود باریتعالی نظم و هماهنگیای است که در مخلوقات مشاهده میشود. خداوند بعد از خلقت موجودات آنان را به صورت منظم و با فعالیتی هماهنگ ترتیب بندی نمود.
این مساوات و نظم به طور عموم در همه اجزای کاینات موجود است اما در موجودات زنده و انسان بطور خاص مشاهده میشود.
اگر از بحث طبیعت و حیوانات و آنچه که در رابطه با وضعیت آنان است بگذریم و به قضیه انسان بپردازیم، در ساختار وجودی او علامات و نشانههای هماهنگ را به مراتب واضحتر خواهیم دید.
در وجود انسان یکسری خلقتها و ممیزات مادی و روحی عطا شده است که او را برای ادای وظیفهاش یاری میکنند. اگر به ساختار بدنی انسان نظر بیفکنیم چنان عظمت و هماهنگیای را مشاهده میکنیم که این زیبایی خلقت، عقل را حیران و زبان و گفتار و قلم را وادار به ستایش و تمجید میکند.
انسان خلاصهای از نظام کاینات است. چنانکه حضرت علی– رضیاللهعنه- میفرماید:
و تظن أنک جسم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر
و تو گمان میکنی( ای انسان) که جسمی کوچک هستی
در حالی که در وجود تو جهانی بس بزرگ نهفته شده است
منظور از خلق، ایجاد نمودن و به وجود آوردن است. یعنی پدید آوردن چیزی از عدم به وجود. مانند آفرینش زندگی و حیات در کاینات و جهان زنده. در اینجا باید دید چه کسی خلق کننده حیات بر روی زمین است؟ چه کسی خالق این انسان عاقل است؟ آیا زندگی و پیدایش انسان و پیدایش موجودات ریز و درشت بدون پدید آورنده ممکن خواهد شد یا اینکه لازم است آفرینندهای آنها را بوجود آورده باشد و این آفریننده چه کسی میتواند باشد؟ آیا نظر ملحدین در باره پیدایش مرحله اول حیات بر روی زمین چیست؟ پیدایش حیات از یک ماد? کور و بیشعور که مادیین بدان معتقدند، یک اندیشه بسیار غلط و واهی است. نظریه آنان مصداق این بیت است که: وبات یقدح طول الیل فکرته و فسّر الماء بعد الجهد بالماء فکر او همواره بر طولانی بودن شب اشکال می گرفت و بعد اززحمات زیاد آب را با آب تفسیر کرد
اولین دلیل بر وجود خداوند متعال، فطرتی است که در وجود انسان است. این فطرت، ضمیری است پوشیده اما دارای بصیرت و آگاهی که هر زمان انسان فطرت خود را سالم گردانیده و تزکیه نماید، پرده از روی حقایق برداشته میشود و انسان، شعور پیدا میکند و باور و عقیده به وجود خدا اقطار درونش را فرا میگیرد. او این طور احساس میکند که از آنجایی که وجود خدا ظاهرتر و روشنتر از هر چیز دیگری است لذا نیازی به دلیل ندارد.
از عارفی سئوال شد: خدایت را به چه چیز (چگونه) شناختی؟ جواب داد: خدایم را به واسطه خدایم شناختم. درباره این معنا (وجود خدا) ابن عطاء الله اسکندری میگوید: خدایا چگونه بر تو استدلال میشود به چیزی که در وجود خود به تو نیاز دارد؟!
به طور کلی باید گفت: آنچه که بدون برهان و مقدمات منطقی به انسان یاد میدهد که2=1+1، همان نیرو به او یاد میدهد که برای او خدایی است که انسان از او بینیاز نیست، یعنی بدون نیاز به استدلال و انتقال از معلوم به سوی مجهول و از مقدمات به سوی نتایج میتوان پی به وجود خدا برد.